!!!فرهاد کوه کن

Saturday, October 23, 2004

سلام
کار کردن توی شرایطی مثل اینجا واقعا سخته اینجا تو عملا ارتباطی با جهان خارج نداری .و شاید کار کردن در اینجا برای 2 یا 3 سالی خیلی عالی باشه ولی من اصلا تصورش هم نمی تونم بکنم که تا آخر عمر اینجوری کار کنم .دارم روز شماری می کنم که کی دوباره می رم خونه به خصوص که این بار یه جورایی اینجا نابودی بودش به خاطر اینکه خطوط تلفن به ایران قطع بود و ما عملا نابود بودیم
پریروز تو FSU به مناسبت سومین سالی که حادثه ای در FSU رخ نداده (یا به قول عزیزی حادثه ای ثبت نشده ;)) جشن کوچکی گرفتند و از طرف شل به کسایی که بیشتر از 6 ماه سایقه داشتند یک MP3 player 128 MB هدیه دادند .
خلاصه زندگی جریان داره و به این فکر می کنم که 2 روز دیگه بر می گردم خونه و چقدر خوشحالم . امروز شنیدم که تهران بارون پاییزی اومده و وقتی عکسهای اونو تو نت دیدم حسابی دلم باسه تهران تنگ شد
اینجا چند روزی دریا خراب بود و وقتی دریا خراب باشه زندگی اینجا سخت تر میشه چون امکان سوار شدن با قایق نیست و اگر هم هست بسیار مشکله و جون آدم در می آد تا آدم سوار قایق بشه و از قایق پیاده بشه چون دریا تلاطم داره و کارو سخت می کنه
اینجا می خواهی مثلا از سکو به قایق بری و بالعکس دو نفر مامور هستش که مواظبت باشند و مواظبند همه مسایل ایمنی رعایت بشه ولی من شنیدم که تو سکوهای قدیمی که مدیریت ایرانی داره از این خبر ها نیست و کسی نیست که موقع پیاده شدن به دادت برسه و شاید همین مسییله ها باشه که می گند تو سکوهای ایرانی آمار حوادث بالاست
بگذریم به قول عزیزی خوش گذشت ;) .

Monday, October 18, 2004

سلام
امروز یک هفته هست که اینجام . می دونید وقتی اینجا برای دفعه اول می ایید براتون همه چی جذابه و فکر می کنی چه جای خوبی ولی خیلی زود همه چی باست عادی میشه و اون وقته دلتنگی می کنی و روز شماری می کنی که برگردی .دلم خخیلی تنگ شده .دوست عزیزی که سالها تو خارج از کشور بوده می گفت این حسی که بری خارج از کشور بهش بر می خوری
ولی از حق نباید گذشت این تجربه بزرگی برای من بود چه کاری چه شخصی و می تونم بگم که آدم با تجربه تری شدم .تجربه کار کردن تو یه محیط چند ملیتی به نظر من تجربه کمی نیست و من خوش شانسم که تونستم اونو تجربه کنم .من یه جورایی سوت شدم اینجا و شاید سرنوشت منو کشوند. کی فکرشو می کرد بیای وسط دریا و کار کنی . ولی اگر همین رند ادامه داشته باشه روزهای سخت برای من هنوز نرسیده و اون موقعی هست که سکان کاملا به دستم بیافته و اون وقت هستش که سنگینی بار مسییولیت رو بیشتر حس می کنم.و این که هر چی بیشتر تو IT میری میبینی که چقدر بی سوادی و چقدر مطلب هست که باید یاد بگیری و این آدمو می ترسونه و شاید این دلیلی باشه که اکثر کسایی که تو IT هستند شاید هیچوقت روند زندگی عادی رو پیدا نکنند .

چندروز پیش تو سکوی سروش shotdown کلی برای تست داشتیم تمام سکو به صورت مرحله ای همه چی از کار افتاد و چند ساعتی عملا سکو خاموش شد و حتی برق پشتیبان هم قطع شد و بعد از چند ساعت دوباره ه صورت مرحله ای همه چی startup شد تا ببینند که همه چی روالش درست هست یا نه .
خوب وقتی میبینم که یه هفته دیگه بر می گردم خونه زندگیم شیرین میشه :)
راستی من تو سایت شل تنها چیزی که درباره این پروژه گیر آوردم این لینک بودش


Thursday, October 14, 2004

سلام
من بعد از مدت کوتاهی این بار برگشتم به offshore و شاید کمی خسته شده باشم به خصوص که قبل از اومدن مشکلات مسخرهای پیدا کردم .شاید مجبور بشم یه ارتباط نسبتا بلند مدت رو برای همیشه قطع کنم و این تصمیم سختیه .آدمها زود به هم عادت می کنند و این بده چون ارتباطی که از روی عادت باشه به نظر من سرانجامی نداره و مشکل از همین جا شروع میشه که خیلیها عشق رو با عادت اشتباه می گیرند . بگذریم
به دلیل کمبود جا برای خواب مجبوریم هر روز صبح از FSU بریم به SLQ و غروب برگردیم نمی دونم چرا سفر با قایق منو خیلی خسته می کنه شاید به خاطر تکانهای اون باشه

Monday, October 04, 2004

سلام
جدا مثل اینکه خونمو گم کردم افتادم وسظ یه عده انگلیسی زبان گوزو .آخه این دیوونه ها بد نمی دونند و راه به راه تقشون در می ره
اگر خدا بخواد این سه شنبه می رم خونه و دقیقا نمی دونم کی بر می گردم
یواش بواش با این استرالیایی دیوونه دارم کنار می آم و می فهمم چی می گه واقعا لهجه دیوانه کننده ای داره .

Saturday, October 02, 2004

سلام
دیشب تو FSU برنامه Barbeque یا همون مراسم کباب پزان و کباب خوران به داشتیم
بالای کشتی بساط منقل برپا شده بود و هر کس باسه خودش رو آتیش استیک و یا جوجه کباب و یا میگو رو سر خ می کرد و می خورد . بد نبود بهونهای بود برای جمع شدن همه بچه ها و راستش رو بخواهید باسه من جذاب نبود دلم باسه خونه تنگ شده
جک هم دیشب اینجا بود یکی از بچه ها با آهنگ بابا کرم شروع به رقص کرد و جک هم در حالی که عداش رو در می آورد می گفت که ما به به این رقص می گیم chicken dancer ;)
خلاصه بخور بخور بود ...