!!!فرهاد کوه کن

Monday, July 26, 2004

با اين غروب از سبز چمن بگو
اندوه سبزه هاي پريشان به من بگو

انديشه هاي سوخته ارغوان ببين
رمز خيال سوختگان بي سخن بگو

آن شد كه سر به شانه شمشاد مي گذاشت
آغوش خاك و بي كسي نسترن بگو

آن آب رفته باز نيايد به جوي خشك
با چشم تر ز تشنگي ياسمن بگو

آن سرخ و سبز سايه بنفش و كبود شد
سرو سياه من ز غروب چمن بگو
هوشنگ ابتهاج

اين روزها خيلي كمتر مي آم تو نت
كمي گوشه گير شدم . مي خوام بدونم كي هستم كجا هستم و مي خوام به كجا برسم ؟
ازچي لذت ميبرم آيا هنوز اون آدم عاشق پيشه سابق هستم ؟
آيا سادگي من ميل به خنگي كرده؟
اصلا هنوز بايد ساده بود؟
خدايا به من آرامش بده
خدايا آضطراب از من دور كن

 
چيز ديگري كه خيلي ناراحتم كرد دعواي زيتون و  زهرا بودش
مثل اين بي جنبگي ما ايرانيها پاياني نداره . اين از دنياي مجازي و بلاگر اون از اون فوتبال كه كه تو زمين فوتبال به سرو كول هم مي پرند (بازي ايران وعمان) و محيط كار كه نگو نپرس