شب پايان
شب فكر كردن به پوچي لحظه ها
شعر فروغ رو زمزمه مي كنم :
"آه اي زندگي منم كه هنوز
با همه پوچي از تو لبريزم"
خاطره گدشته عذابم نميده
به اين فكر مي كنم كه اين جزيي از زندگييه
دارم با چشمان ترم آهنگ عروسي گوش ميدم:
"دلت مثل يه ذورقه ؛ ذورقي كه رنگ طلاست
از اينكه مال ما شده قسمت ما؛ كار خداست
جزيره قشنگه عشق يه سرزمين بي رياست
مي ريم به اونجا كه فقط جاي ما دو تاست
عروس نازت مي شم
محرم رازت مي شم "
عزيزم برات آرزوي خوشبختي دارم