!!!فرهاد کوه کن

Friday, September 27, 2002


حرفهاي
خورشيد در مورد مدرنيته روخوندم و تا حد زيادي قبول
دارم و از خر غيرت بازي رو اصلا قبول ندارم
از اينكه مي بينم مردهايي كه به زن فقط از نظر سگسي نگاه مي كنند
اصلا خوشم نمي آد و همون آدمهاكه خودشون ديدشون اينقدر كثيفه از ديگران
توقع ديگه اي دارند و يادشون ميره كه از ماست كه بر ماست
ولي يه نكته
عشق و دوست داشتن چيزايي نيست كه بشه اونها رو با مدرنيته جواب داد
آيا هيچ زني مي تونه تحمل كنه كه مردي كه خيلي دوستش داره و
اون مرد هم اظهار علاقه مي كنه زني ديگه رو تو زندگيش دوست داشته باشه ؟؟
و آيا در اين صورت اون زن به اظهار عشق اون مرد شك نمي كنه؟؟
زنها و مردها در دوست داشتن آزاد هستند ولي به نظر من
بايد قبول كنند كه نسبت به عشقشون متعهد هستند
وگرنه بهتره از نعمت عاشق بودن محروم باشند
عشق به نظر من اگر تو مسير درستي باشه موجب تعالي انسان ميشه
افقهايي رو جلوي جشم آدم مي آره كه آدمي كه عاشق نشه نمي تونه
اونا رو درك كنه
حالا نميدونم آدم به عشقش تعهد داشته باشه تفكر مدرني هست يا نه
تعهد داشته باشه كه وفادار باشه و سعي كنه باعث رشد و ترقي اون باشه
دوستت دارم كلمه مقدسي هستش و عميق اينو باور كنيد

Saturday, September 21, 2002

سلام
دوستم زنگ زد گفت بيا بريم بليارد ماهم مثل بچه هاي حرف گوش كن اطاعت امر كرديم
حالا ما هم كه فقط زماني كه 9- 10 سالمون بود ميز بليارد رو تو خونه همسايمون ديده بوديم
و بابام كه با اين چوبش به توپها ميزد
خلاصه رفتيم به يكي از اين باشگاهاي بيليارد كه جديدا هم قربونش برم زياد شده
بازي بدي نيست ولي به نظرم يكخورده پيرمردي اومد حالا شايد بعدا نظرم عوض شد
در ضمن اين بازي هم مثل پاسور چندين نوع مختلف داره
تو راه برگشت از بليارد وقتي ازدوستم جدا شدم به سرم زد برم نمايشگاه كامپيوتر كه امروز
روزآخرش بود و تنهايي راهي شدم
چيزي كه در ظاهر اول به چشم من اومد كساني بودند كه تو غرفه ها بودند
خانمهاي آرايش كرده و خوشگل
جالب اينجاست كه اگر ميرفتي باهاشون صحبت مي كرديم اكثرا اطلاعات فني نداشتد و نمي تونستي
ازشون اطلا عات فني خوبي بگيري مگر هم صحبت شدن چند ثانيه با يه خانم خوشگل ;)_
چيز ديگه اينكه اكثر كسايي كه تو غرفه ها بودند از وسيله غريب و نامانوسي به نام
كراوت استفاده كرده بودند به طرزي كه ديگه اگر تو غرفه اي كروات نمي ديدي چيز عجيبي
بود در حالي كه يادمه سالهاي قبل كاملا موضوع بر عكس بود
وقتي وارد سالنها مي شديم نكته بعدي كه اين بار به گوش مي اومد هجوم انواع
موسيقي ها بودش كه با هم قاطي شده بودند و نمي تونستيم دو كلام حرف بزنيم
آقا عجب ملقمه اي بود يه غرفه آرين يه غرفه ديگه شر
و ظاهرا پر طرفدار ترين هم گروه آرين بود
در آخر هم بنده طبق معمول كيفم رو توي يكي از غرفه ها جا گذاشتم كه با بدبختي دوباره
به دست آوردم