!!!فرهاد کوه کن

Friday, December 13, 2002

نمي دو نم بايد خوشحال باشم يا ناراحت
غمه خاصي تو وجودمه ديگه تموم شد
سه ساله كه بدون اينكه خودم بخوام منتظر بودم
منتظر زنگش , خبرش .....
و هميشه هم منتظرش مي مو ندم همه ميگن تو صبوري ولي آخه به چه قيمتي ؟؟؟
چرا من دل بستم ؟ در حاليكه هيچ دليلي نبود
چرا غمگينم در حالي كه اون به آرزوش رسيده
ولي خو شحالم كه حداقل به آرزوش رسيده
بازم به خودم ميگم درست ميشه درست ميشه!!!
ديگه عشق برام دوباره ممنوع شد
اينو فبلا هم تجربه كردم
احساس تنهايي ميكنم و با خودم دعا ميكنم كه خدا كنه
هيچكس اينها رو نخونه
و سهراب ميگه:
و عشق
صداي فاصله هاست ,
صداي فاصله هايي كه
غرق در ابهامند

ديگه حق ندارم نوچشماش نگاه كنم
ديگه حق ندارم دستاشو بگيرم
ديگه بغض گلومو كسي نبايد ببينه
ديگه تموم شد, همه چي







0 Comments:

Post a Comment

<< Home