!!!فرهاد کوه کن

Friday, March 07, 2003

روى خاك

هرگز آرزو نكرده ام
يك ستاره در سراب آسمان شوم
يا چو روح برگزيدگان
همنشين خامش فرشتگان شوم
هرگز از زمين جدا نبوده ام
با ستاره آشنا نبوده ام
روى خاك ايستاده ام
با تنم كه مثل ساقة گياه
باد و آفتاب و آب را
ميمكد كه زندگى كند

بارور ز ميل
بارور ز درد
روى خاك ايستاده ام
تا ستاره ها ستايشم كنند
تا نسيمها نوازشم كنند

از دريچه ام نگاه ميكنم
جزطنين يك ترانه نيستم
جاودانه نيستم
جز طنين يك ترانه جستجو نميكنم
در فغان لذتى كه پاكتر
از سكوت ساده غميست
آشيانه جستجو نميكنم
در تنى كه شبنميست
روى زنبق تنم

بر جدار كلبه ام كه زندگيست
با خط سياه عشق
يادگارها كشيده اند
: مردمان رهگذر
قلب تير خورده
شمع واژگون
نقطه هاى ساكت پريده رنگ
بر حروف در هم جنون
هر لبى كه بر لبم رسيد
يك ستاره نطفه بست
در شبم كه مينشست
روى رود يادگارها
پس چرا ستاره آرزو كنم ؟

اين ترانه ى منست
دلپذير دلنشين_
پيش از اين نبوده بيش از اين

فروغ فرخزاد

زندگي فروغ فرخزاد رو نمي دونستم و با راهنمايي پريسا
كتاب آيه هاي آه رو خوندم
حالا حس مي كنم كه فروغ رو بيشتر دوست دارم به خصوص اون آزادگي كه تو زندگيش داشته واقعا كه حيف شد و خيلي زود از دنيا رفت به خصوص كه مي بينيم شعرهاي اون با گذر زمان خيلي بهتر و محكمتر مي شده
و وقتي توي كتابي عگسهاي اون رو مرور مي كردم و وقتي به اون عگسي رسيدم كه داشتند پاره هاي آجر درون مزارش مي گذاشتند بغض گلومو گرفت و بي اختيار قطره هاي اشك ار گونه هام جاري شد
روحش شاد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home